سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهشت بهشتیان
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من

امام زمان همسر و فرزندی دارد؟!

امام زمان (عج)

پاسخ: اگر چه از ظاهر بعضی روایات و ادعیه معصومین، چنین استنباط شده که آن حضرت دارای همسر و اولاد می‌باشد. اما همان طور که خواهد آمد، برخی روایات نیز که از درجه اعتبار زیادی برخوردارند، به فرزند نداشتن آن حضرت تصریح دارند.

و اما ابتدا به روایاتی که به وسیله آنها می‌توان بر فرزند داشتن حضرت مهدی (عجل الله فرجه) استدلال نمود، می‌پردازیم و آن‌ها را مورد بررسی قرار می‌دهیم:

1- شیخ طوسی از مفضل بن عمر روایت می‌کند که امام صادق (علیه السلام) فرمود: (هیچ یک از فرزندان او و دیگران از محل وی اطلاع ندارند، مگر خدایی که اختیار او را در دست دارد).(1)

استدلال به این روایت از چند جهت صحیح نیست:

الف) نعمانی، همین جمله را چنین روایت کرده است: (لا یطلع علی موضعه احد من ولی و لا غیره..)..(2)

ب) گفته می‌شود در روایت شیخ طوسی تحریف واقع شده است. زیرا در روایت ضمیر مفرد به جای ضمیر جمع استفاده شده، ومی گوید: (از فرزندان او و دیگری، در حالی که صحیح این بود که بگوید: (از فرزندان او و دیگران).

ج) بر فرض که بپذیریم، باز هم چیزی در روایت وجود ندارد که حاکی از زمان و فرزندان امام (علیه السلام) باشد. و شاید پس از چند قرن فرزندانش متولد شوند.

2- روایت (پنج شهر) احمد بن محمد بن یحیی انباری مبنی بر اینکه امام زمان (علیه السلام) فرزندانی دارد که پنج تن از آنان حکومت پنج شهر و پایتخت را عهده دارند. این روایت نیر به یک افسانه می‌ماند، ضمن اینکه سند این داستان بسیار سست و بی اساس است.

روایتی که سید بن طاووس نقل کرده است که امام رضا (علیه السلام) در مقام دعا عرض کرد: (اللهم صل علی ولاه عهده والائمه من ولده). این روایت نیز قابل اعتماد نیست، زیرا سند آن ضعیف است. ضمنا بنابر تصریح خود سید بن طاووس، دارای متن دیگری نیز می‌باشد که به این شکل است: (اللهم صل علی ولاه عهده والائمه من بعده)

 

 

 

علامه محقق، شیخ آقا بزرگ تهرانی، در صحت روایت مذکور تشکیک کرده چنین می‌نویسد:

(این داستان در آخر یکی از نسخه‌های کتاب (تعازی) تألیف محمد بن علی علومی مرقوم بوده است. پس علی بن فتح الله کاشانی، گمان کرده که داستان مرقوم، جزو آن کتاب است، در صورتی که اشتباه کرده و ممکن نیست داستان، جزء آن کتاب باشد، زیرا یحیی بن هبیره وزیر، که این قضیه در منزلش اتفاق افتاده، در تاریخ (560) وفات کرده و مولف کتاب (تعازی) قریب دویست سال بر وی تقدم داشته است. علاوه بر آن، در متن داستان نیز، تناقضاتی دیده می‌شود، زیرا احمد بن محمد بن یحیی انباری که ناقل داستان است، می‌گوید: وزیر از ما پیمان گرفت که داستان مذکور را، برای احدی نقل نکنیم، ما هم به عهد خود وفا کردیم و تا زنده بود برای هیچ کس ابراز ننمودیم. بنابراین باید حکایت آن داستان، بعد از تاریخ وفات وزیر یعنی (560) اتفاق افتاده باشد، در صورتی که در متن داستان، عثمان بن عبد الباقی می‌گوید: احمد بن محمد بن یحیی انباری داستان را در تاریخ (543) برای من حکایت کرد).(3)

3- روایتی که سید بن طاووس نقل کرده است که امام رضا (علیه السلام) در مقام دعا عرض کرد: (اللهم صل علی ولاه عهده والائمه من ولده).(4)

این روایت نیز قابل اعتماد نیست، زیرا سند آن ضعیف است. ضمنا بنابر تصریح خود سید بن طاووس، دارای متن دیگری نیز می‌باشد که به این شکل است: (اللهم صل علی ولاه عهده والائمه من بعده).(5)

و همچنین اگر صحت روایت را بپذیریم، باز هم در آن نکته ای که حاکی از زمان ولادت فرزندان امام باشد، وجود ندارد.

امام زمان (عج)

روایاتی که در بحث پیش آوردیم، نمی‌تواند ثابت کند که امام زمان (عجل الله فرجه) فرزند داشته باشد. زیرا دلایلی وجود دارد که می‌رساند امام زمان (عجل الله فرجه) لااقل در حال حاضر فرزند ندارد. از جمله:

1- مسعودی روایت کرده است: (علی بن ابی حمزه، ابن السراج وابن سعید مکاری بر امام رضا (علیه السلام) وارد شدند. علی بن ابی حمزه، به آن حضرت عرض کرد: از پدرانت روایت کرده ایم، تا بدین جا رسید که: (روایت کرده ایم که امام از دنیا نمی‌رود تا فرزندش را ببیند؟ حضرت فرمود: آیا در این حدیث روایت کرده اید: (الا القائم) عرض کردند: بلی. حضرت فرمود: آری، روایت کرده اید، شما نمی‌دانید که چرا گفته شده و معنای آن چیست؟ ابن ابی حمزه گفت: این مطلب در حدیث چیست؟ حضرت به او فرمود: وای بر تو، چگونه جرأت کردی با چیزی بر من استدلال کنی که بعضی از آن، با بعضی دیگر در هم آمیخته است. و فرمود: خداوند متعال بزودی فرزندم را به من نشان خواهد داد.(6)

2- از محمد بن عبد الله بن جعفر حمیری، از پدرش، از علی بن سلیمان بن رشید، از حسن بن علی خزاز نقل کند که گفت: علی بن ابی حمزه بر حضرت رضا (علیه السلام) وارد شد وعرض کرد: آیا شما امام هستی؟ فرمود: آری: عرض کرد: من از جدت، جعفر بن محمد (علیهما السلام) شنیدم که فرمود: امامی وجود ندارد مگر اینکه فرزندی داشته باشد واز خود نسلی بر جای بگذارد. فرمود: ای پیر، فراموش کردی یا خود را به فراموشی زدی؟ جعفر این گونه نگفت، بلکه فرمود: امامی وجود ندارد مگر اینکه فرزندی دارد، جز امامی که حسین (علیه السلام) برای او از قبر بیرون می‌آید؛ او فرزند ندارد.

عرض کرد: فدایت شوم، درست فرمودی. شنیدم که جدت چنین گفت.(7)

روایات دیگری که بر فرزند نداشتن امام تصریح دارد، نیز موجود است که می‌توان برای آگاهی بیشتر به کتاب‌های مربوطه مراجعه کرد.(8)

به هر تقدیر، اگر چه همسر و فرزند داشتن آن حضرت محتمل است، اما در بررسی اخبار و احادیث وارده، به روایت معتبری که موجب اطمینان باشد، نرسیدیم، و دنبال نمودن این موضوع لزومی هم ندارد.

 

پی نوشت‌ها:

1. لا یطلع علی موضعه احد من ولده ولا غیره، الا المولی الذی یلی امره). (کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص 102).

2.کتاب الغیبه، محمد بن ابراهیم نعمانی، باب دهم، ص 250.

3.دادگستر جهان، ابراهیم امینی، ص 207.

4.جمال الاسبوغ، سید بن طاووس، ص 512.

5.همان مأخذ.

6.اثبات الوصیه، مسعودی، ترجمه نجفی، ص 201.

7.کتاب الغیبه، شیخ طوسی، ص 134.

8.از جمله کتاب (جزیره خضراء افسانه یا واقعیت) علامه سید مرتضی جعفر عاملی، ترجمه سپهری، ص 221.

 

 


 

 

منبع:

یکصد پرسش وپاسخ پیرامون امام زمان

علیرضا رجالى تهرانى

به نقل از : بخش مهدویت تبیان

آدرس سایت




موضوع مطلب : امام زمان - همسر - فرزند - ولایت - امامت - بهشت بهشتیان

          
یکشنبه 91 آبان 21 :: 11:34 عصر

از نظر شیعه عده‌ای معتقدند که اگر کسی ولایت علی ـ علیه السلام ـ را نداشته باشد، به بهشت نمی‌رود، در صورتی که قرآن ایمان به خدا و قیامت را (عامل بهشت رفتن می‌داند).

پاسخ:

در ابتداء ذکر نکاتی ضروری به نظر می‌رسد:

1. اوصاف بهشتیان در قرآنبه صورت فهرست‌وار می‌توان گفت: برای بهشت رفتن اوصاف زیادی لازم است، از جمله:
1. ایمان به خداوند.
2. ایمان به رسالت پیامبر خاتم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و قرآنی که بر او نازل شده است.
3. ایمان به ملائکه و رسولان گذشته و کتب آنها(1) ایمان به قیامت . (2)
4. پرستش خداوند وانجام نماز، و انجام کار خیر.(3)
5. دوست داشتن خدا و رسول، و دشمنی با دشمنان خدا و رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ. (4)
6. عمل صالح. (5)
7. اطاعت از خدا و رسول(6) ـ صلّی الله علیه و آله ـ نمودن(7) و هر آنچه را پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آورده است بدان اخذ نمودن (و عمل کردن) و هر چیزی را که نهی فرموده است، اجتناب نمودن وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا(8) و... از شرائط بهشت رفتن می‌باشند. در نتیجه هر آنچه خدا و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به عنوان اوامر و نواهی فرموده‌اند، باید پذیرفت و از آن جمله اطاعت از اولی‌الامر است أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ(9) و در جای خود ثابت شده است که اولی‌الامر که واجب است از آنان اطاعت شود، کسانی هستندکه معصوم‌اند،(10) و اِلاّ فرقی میان ما و آنان وجود ندارد، و هیچ توجیه عقلی و شرعی بر اطاعت آنان وجود نخواهد داشت.
بنابراین، آنان (اولی‌الامر) افراد خاصی هستند که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ آنان را معرّفی کرده و نخستین آنان بعد از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ علی ـ علیه السلام ـ‌ می باشد، که هم دستور به اطاعت او داده و هم محبّت و مودّت او را لازم شمرده (که در آینده کاملاً بیان می‌شود).

2. معنای ولایت:ولایت معنای متعددی دارد، از جمله: مولی و سرپرست، مالک و صاحب اختیار، محبّت و دوستی، اولی‌ و سزاوار...»،(11) وجه مشترک هم اولویت داشتن و سزاوارتر بودن است.

3. شرائط استفاده از قرآن:تمسک به آیه‌ای از قرآن در صورتی صحیح و تمام است که تمام قرائن را انسان دیده باشد، و از جمله قرائن، آیات دیگر، دیدن روایات (اعم از روایاتی که از طریق پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ) و قرائن عقلی می‌باشد، با توجّه به نکات پیش‌گفته، باید دانست که مراد از ولایت، محبّت علی ـ علیه السلام ـ (و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ) می‌باشد، و یا مراد اِمامت و جانشینی و زعامت دینی آنها؟ طبق دو فرض پاسخ را بیان می‌داریم.
الف: اگر مراد از ولایت محبّت علی ـ علیه السلام ـ باشد، نه تنها شیعیان می‌گویند، بدون محبّت علی ـ علیه السلام ـ کسی وارد بهشت نمی‌شود، بلکه اهل‌سنّت هم به این مسئله اعتراف دارند، اوّلاً به این جهت که قرآن به عنوان پاداش رسالت، دستور به محبّت اهل‌بیت داده است، آنجا که می‌فرماید: بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست ندارم جز دوست داشتن نزدیکانم(12) (اهل‌بیت) که در رأس نزدیکان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ علی ـ علیه السلام ـ قرار دارد، و ثانیاً روایات آنها بر این امر دلالت دارند، که به برخی از آنها اشاره می‌شود.
1. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: اگر مردم به محبّت علی اجتماع می‌کردند (و همه علی ـ علیه السلام ـ را دوست می‌داشتند) خداوند آتش (و جهنّم) را خلق نمی‌کرد.(13)
2. پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ به علی ـ علیه السلام ـ فرمود: یا علی! اگر بنده، خدا را به اندازه عمر نوح، عبادت کند، و به اندازه کوه اُحُد طلا داشته باشد آن را در راه خدا انفاق نماید، و آن قدر عمرش طولانی باشد که هزار حج (در ضمن هزار سال) پیاده انجام دهد، آنگاه بین صفا و مروه مظلومانه به شهادت برسد، ولی تو را دوست ندارد (و امام نداند) بوی بهشت به مشام او نمی‌رسد، و (هرگز) داخل بهشت نخواهد شد».(14)
3. پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: روز قیامت علی بر کرسی مشرف بر بهشت نشسته، کسی از پل صراط نخواهد گذشت مگر گذرنامه‌ای شامل بر محبّت علی ـ علیه السلام ـ و اهل‌بیت ـ علیهم السّلام ـ داشته باشد، در نتیجه دوستان خود را وارد بهشت و دشمنان خود را وارد جهنم می‌نماید.(15)
4. امام صادق ـ علیه السلام ـ از پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل نموده که حضرت بارها فرمود: کسی که دوست می‌دارد مانند من زندگی کند و بمیرد، و در بهشتی که خداوند به من وعده داده وارد شود، باید علی ـ علیه السلام ـ را دوست بدارد (و ولایت او را بپذیرد) و همچنین فرزندان او را که اِمامان هدایت‌گر و چراغ‌های روشنی، بعد از او بودند دوست بدارند. زیرا آنها شما را از هدایت به سوی ضلالت نمی‌برند».(16) در نتیجه بدون محبّت علی ـ علیه السلام ـ (و امامان بعد از او) کسی وارد بهشت نمی‌شود.
و اگر مراد از ولایت، امام باشد، آن هم طبق آیة اولی الامر و... که دستور به اطاعت ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ داده است به عنوان اطاعت از فرمان خدا و رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ یکی از شرائط بهشت رفتن می‌باشد، علاوه بر آن، روایات اهل‌سنّت بر این شرطیت دلالت دارد، چنانکه در روایت سوّم و چهارم گذشت که هر کس ولایت علی ـ علیه السلام ـ را نداشته باشد (که هم محبت را شامل می‌شود و هم امامت را) وارد بهشت نمی‌شود، و روایات دیگری در این زمینه داریم که به برخی از آنها اشاره می‌شود:
1. ابوالاحصص از ابی اسحاق نقل کرده است درباره ی آیه ای که می‌فرماید: مردم را نگهدارید تا مورد سؤال و پرسش قرار نگیرید(17) (که اگر ولایت او را پذیرفته باشند حق دارند وارد بهشت شوند و اِلاّ حق ورود به بهشت را ندارند).
2. جابر بن عبدالله از پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل کرده است که حضرت به علی فرمود: کسی تو را دوست بدارد و ولایت تو را بپذیرد، با ما در بهشت خواهد بود(18) (مفهوم آن این است که اگر کسی ولایت علی ـ علیه السلام ـ را نداشته باشد وارد بهشت نخواهد شد).
امّا پاسخ ذیل پرسش «که قرآن ایمان به خدا و قیامت را عامل بهشت رفتن می‌داند»، چنانکه در مقدّمه گفته شد، برای تمسک و استدلال به آیه ای از قرآن، دیدن آیات دیگر و روایات لازم است، به طور قطع نمی‌توان گفت صرف ایمان به خدا و قیامت باعث بهشت رفتن می‌شود، بلکه ایمان به رسالت و عدالت خدا و همچنین در کنار این اعتقادات، عمل نیک هم لازم است چنانکه در اکثر آیات قرآن بعد از جمله «آمنُوا» جمله ی «و عَمَلوا الصالحات» آمده، که نشان می‌دهد بهشت رفتن نیاز به یک مجموعه اعمال و اعتقاداتی دارد که یکی از آنها اعتقاد به امامت و ولایت ائمه ی اطهار ـ علیهم السّلام ـ می‌باشد که در روایات بدان اشاره شده است که به برخی موارد اشاره می‌شود:
1. پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: کسی که بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد (و ولایت او را نپذیرفته باشد) به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است (یعنی به دین دوران جاهلیّت که کفر باشد مرده نه اسلام)، و در بعضی روایات دارد که به یهودی و یا مسیحی از دنیا رفته»،(19) وقتی به دین اسلام نباشد بهشت هم نمی‌رود.
2. روایاتی داریم که می‌رسانند انسان آنگاه وارد بهشت می‌شود که اقرار به توحید داشته باشد، و توحید هم سه شرط دارد 1. اعتقاد به نبوّت نبی خاتم ـ صلّی الله علیه و آله ـ 2. اعتقاد و اقرار به ولایت ائمه ـ علیهم السّلام ـ و مخصوصاً علی ـ علیه السلام ـ 3. اخلاص در عمل، و انجام واجبات و ترک معاصی(20).
از جمله امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: خداوند تضمین نموده است کسانی که اقرار به یگانگی خداوند و اعتراف به رسالت پیامبر خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ داشته باشند و همچنین اقرار و اعتراف به امامت علی ـ علیه السلام ـ (و فرزندان او) دارند در بهشت خویش ساکن گرداند، در نتیجه از شرائط بهشت رفتن، داشتن ولایت و امامت علی ـ علیه السلام ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ می‌باشد، از این گذشته، پاسخ دیگر این است که مصداق اصلی آنها که ایمان به خدا و رسالت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و قیامت دارند، و عمل صالح انجام می‌دهند (بعد از دوران پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ) شیعیان علی بن ابی‌طالب ـ علیه السلام ـ می‌باشند، و این امری است که برخی از عالمان بدان اقرار و اعتراف دارند.
قرآن می‌فرماید: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ کسانی که ایمان آوردند، و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات (خدا) هستند، پاداش آنها نزد پروردگارشان باغ‌های بهشت جاویدان است که نهرها از زیر درختانش جاری هستند، همیشه در آن می‌مانند، هم خدا از آنها خشنودند، است و هم آنها از خدا خشنودند و این مقام والا برای کسی است که از پروردگارش بترسد.(21)
حاکم حسکانی از دانشمندان معروف اهل سنّت در قرن پنجم در کتاب معروفش «شواهد التنزیل» بیش از بیست روایت(22) نقل نموده که مراد از آیة فوق علی ـ علیه السلام ـ و شیعیانش می‌باشند، از جمله می‌گوید:
از ابن عباس نقل شده، هنگامی که آیة فوق إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ نازل شد پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به علی ـ علیه السلام ـ فرمود: هو انت و شیعتک تاتی انت... منظور از آیه، تو و شیعیان تو هستید که در روز قیامت وارد عرصة محشر می‌شوید، در حالی که از خدا راضی و هم خدا از شما راضی است و دشمنت خشمگین وارد محشر می‌شود، و بالاجبار وارد جهنم می‌شود،(23) نتیجه این شد که ولایت علی ـ علیه السلام ـ شرط بهشت رفتن، و برترین مصداق آیة مورد سؤال و امثال آن، علی ـ علیه السلام ـ و شیعیان او می‌باشند.

 


پاورقی:


1. نساء: 136.
2. توبه: 99.
3. الحج: 77.
4. مجادله: 22.
5. جاشیه: 30.
6. نور: 62.
7. نساء: 13.
8. ‌حشر: 7.
9. ‌نساء: 59.
10. ر.ک: فخر رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج 5، ‌جزء 10، ص 144.
11. راغب اصفهانی، محمّد، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشر الکتاب، چاپ دوّم، 1404 ه‍ ، ص 533.
12. شوری: 23.
13. مکی خوارزمی، موفق، المناقب، قم، مؤسسه النشر السلامی، چاپ چهارم، 1421، ه‍ ق، ص 67، روایت 39.
14. مناقب خوارزمی، پیشین، ص 67ـ68، روایت 40.
15. همان، ص 71، روایت 40.
16. همان، ص 75، روایت 55.
17. صافات: 24.
18. همان، ص 276، روایت 259.
19. فخر رازی، مجموعة للرسائل، رسالة المسائل الخمسون، مصر، 1328، ص 384 و ر.ک: خرازی، سید محسن، بدایة المعارف، مؤسسة النشر الاسلامی، ج 2، ص 17.
20. ر.ک: محمّد بن علی صدوق، التوحید، مؤسسة النشر الاسلامی، تعلیقه از سید هاشم تهرانی، ص 20، حدیث 7ـ27.
21. بیّنه: 7ـ8.
22. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیة، ج 27، ص 210.
23. حاکم حسکانی نیشابوری، شواهد التنزیل، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1392، ج 2، ص 357، روایت 1126




موضوع مطلب : ولایت - امامت - قرآن - بهشت - ایمان - پیامبر(ص) - حضرت علی(ع) -

          
یکشنبه 91 آبان 21 :: 12:18 عصر

ما شیعیان معتقدیم که ولایت برای ما بزرگترین و کامل ترین نعمت از نعمات الهی است که خداوند تبارک و تعالی به ما ارزانی داشته است سوال اینجاست چرا نباید دیگر ملل دنیا از این نعمت عظما بی بهره باشند و در جهل و ظلمت بسر ببرند و از داشتن چنین لذت معنوی (اعتقاد به ولایت ائمه) بی بهره باشند و این به ظاهر تبعیض معنوی چگونه توجیه می شود و اصولاً چنین جوامعی چگونه در مقابل خدای خود پاسخگو خواهند بود؟

پاسخ:

پیش از این که به سئوال مورد نظر و پاسخ آن بپردازیم، یادآوری یک نکته لازم است و آن این که بزرگ ترین و گران بهاترین نعمتی که خداوند به انسان ارزانی داشته و به واسطه آن منت بزرگی بر بشریت گذاشته است، دین توحیدی است که با فرستادن انبیاء و رسولان مردم را به آن دعوت نموده و لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَإِن کانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ(1)
خداوند بر اهل ایمان منت گذاشت که رسولی از خودشان در میان آنان برانگیخت که بر آن ها آیات او را تلاوت می کند و آنان را پاک می کند و به آن ها علم کتاب (احکام شریعت) و حقایق حکمت می آموزد، و همانا پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.
آنگاه این نعمت بزرگ خودش (دین اسلام) را با نعمت دیگرش یعنی ولایت و امامت که ضامن بقاء نعمت دین است به بشریت ارزانی داشت و فرمود: الْیَوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکمْ نِعْمَتِی(2)
امروز (18ذی الحجه درغدیرخم) دین شما را کامل گردانده و نعمتم را (به وسیله انتخاب امام و جانشین پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و تعیین والی برای مومنین) بر شما تمام گردانیدم. از امام صادق ـ علیه السلام ـ در تفسیر این آیه شریفه نقل شده که فرمود: «امروز دین شما را با نصب کردن و برپا داشتن حافظ آن کامل کردم و نعمت خودم را بر شما به ولایت اهل بیت تمام نمودم...».(3)
و نیز از امام باقر ـ علیه السلام ـ نقل شده که فرمود: «بنی الاسلام علی الخمس، علی الصلوة و الزکات و الصوم و الحج و الولایة، و لم یناد بشی ء کما نودی باالولایة».(4)
شکی نیست که اکثریت جامعه بشری از بزرگ ترین نعمت الهی یعنی تدین به دین مقدس اسلام که عصاره و خاتم ادیان می باشد محروم اند و قسمتی هم که مسلمان هستند از نعمت مکمل یعنی ولایت محروم اند و فقط گروه اندک یعنی شیعیان از این نعمت برخوردارند البته نباید فراموش نمائیم که بهای بسیار سنگین را در راه بهره مندی و حفاظت از آن پرداخته اند و در طول تاریخ رنج ها و مشقت های بی شماری متحمل شده اند که کم ترین آن تقدیم هزاران شهید بوده است. و شیعیان تحمل تمام این رنجها و مشکلات را در قبال بهره مندی از نعمت اسلام ناب و ولایت اولیاء الهی برای خود افتخار می دانند و آن را با جان و دل و عاشقانه پذیرفته اند.
تبعیض در صورتی واقعیت پیدا می کرد که خدای متعال، نعمت دین را به گروه خاصی اختصاص می داد و بقیه مردم را از آن باز می داشت و پیامبر خاتم را برای هدایت گروه و یا قبیله خاصی مبعوث می کرد و دیگران را اجازه پیروی از او نمی داد تا از هدایت الهی و راه یافتن به سعادت ابدی بهره مند شوند، و هم چنین تبعیض در صورتی تحقیق می یافت که به همه مسلمانان، بعد از مسلمان شدن اجازه پیروی از اهل بیت و رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را نمی داد و فقط به گروه مخصوص یعنی شیعیان اجازه بهره مند شدن از این نعمت بزرگ الهی را صادر می کرد.
در حالی که قرآن کریم اعلام کرده است: إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ(5) دین نزد خداوند اسلام است. (از آن پیروی کنید.) و: أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکمْ(6) خدا و رسول و اولی الامر (امامان و جانشینان پیغمبر) را اطاعت و فرمانبرداری نمائید. و: اتَّبِعُوا مَن لاَّ یَسْأَلُکمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ(7)
کسانی را که هیچ گونه پاداشی از شما درخواست نمی کنند (در قبال هدایت و راهنمایی شان یعنی رسولان را) اطاعت کنید.
و پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در آخرین لحظات عمر شریفش اعلام کرد که: «انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی لن تضلوا ما ان تمسکتم بهما...».(8) دو چیز گران سنگ در میان شما می گذارم، کتاب خدا (قرآن) و خاندانم (ولایت) مادامی که از این دو پیروی نمائید هرگز گمراه نخواهید شد.
آیا در این دعوت عمومی تبعیض مشاهده می شود؟ در این مائده آسمانی که برای همه گسترده شده است و همگان را برای استفاده و بهره بردن از آن دعوت نموده اند، هیچ گونه تبعیض و تقدیم و تأخیر غیر عادلانه وجود ندارد بلکه همگان می توانند به اندازه معرفت، اخلاص و تبعیت از آن به فیض بندگی خدا و بهره مند شدن از ولایت نائل آیند.
آری بشر نه به خاطر تبعیض، بلکه به تعبیر قرآن کریم، آگاهانه و از سر ستم و بغی و سرکشی به ندای الهی پشت نموده و خود اسباب محرومیت اش از نعمت دین ناب الهی و ولایت اولیاء او را فراهم نمودند:
وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکتَابَ إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَمَن یَکفُرْ بِآیَاتِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهِ سَرِیعُ الْحِسَابِ(9) بعد از روشن شدن حق و راه هدایت، اختلاف نموده و راه نافرمانی و کفر در پیش گرفتند. در بخش عموم جامعه بشری.
اما در خصوص مسلمانان، امت اسلامی بعد از رحلت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ با نادیده گرفتن تمام سفارش ها و وصایای آن بزرگوار درباره اهل بیت و جانشینان معصوم خودش که بر اساس حدیث متواتر «ثقلین» تأکید فرموده بود به قرآن و عترت تمسک نموده و چنگ بزنید تا از گمراهی نجات بیابید و قرآن و عترت دو عنصر جدائی ناپذیر از همدیگرند. راه ارتداد در پیش گرفتند و از تمسک به حبل الله متین یعنی ولایت اهل بیت خودداری کردند، مگر عده اندک که تاریخ کهن بشری و اسلامی شاهد مظلومیت مداوم آن ها بوده است.
بنابراین فرار و بیگانگی مردم و اکثریت ملل و نیز اکثریت مسلمانان از اسلام و ولایت اولیاء الهی، و محرومیت آنان از این نعمت بزرگ الهی، نه نتیجه تبعیض بلکه نتیجه برخورد و رویاروئی آنان با حقایق بوده است.
با توجه به آنچه توضیح داده شد، این نکته روشن می گردد که عده کثیری از ملل و جوامعی که پیام اسلام و یا ولایت را به هر دلیلی دریافت نکرده اند یعنی ندای اسلام و ولایت به آنان نرسیده باشد چه در جوامع پیشین و چه درجوامع موجود در این زمان که باعث اتمام حجت در پیروی آنان از اسلام و ولایت می گردد، که در اصطلاح از آن ها به جاهل قاصر و یا مستضعف یاد می شود، چه آنکه خود در یافتن حقیقت کوتاهی نکرده اند و لذا مقصر و گناهکار محسوب نمی شوند و یا توان تحقیق و یافتن حقیقت را نداشته اند، حالا چه به خاطر دور بودن از مراکز اسلامی و دینی و یا به خاطر محدودیتی که از ناحیه حکومت ها ممکن است وجود داشته باشد و لذا مستضعف محسوب می شوند نه مستکبر. و چه بسا در صورت راه یافتن به حقایق اسلام و ولایت و آگاه شدن از آن، آن را قبول کرده و تبعیت کنند، این گونه افراد را نمی توان گفت که به طور مطلق محروم اند. از امام باقر ـ علیه السلام ـ نقل شده که فرمود: «مستضعفان آن کسانند که حیله نتوانند و راه به جائی نبرند به سوی ایمان (مومن شدن) و کافر هم نشوند...».(10) و از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که فرمود: «... و آنان نه مؤمن باشند و نه کافر و از آنان است کسانی که کارشان با خدا است...».(11)
بنابراین مستضعفین که توضیح داده شد و نیز کسانی که جاهل قاصرند یعنی یا اسلام و پیام آن به آنان نرسیده و ابلاغ نشده است و یا اینکه درست ابلاغ نشده است و لذا علم به حقانیت اسلام و ولایت پیدا نکرده اند و در عدم پذیرش خود تقصیری ندارند تا گناهکار محسوب بشوند. این گونه افراد اگر در دین و آئین خود، آنچه مبتنی بر فطرت است صادق باشند، جزء «یرجون لامر الله» هستند، امید به رحمت الهی دارند. حالا چه ملل غیر اسلامی باشند و چه مسلمانانی که تشیع و ولایت به آن ها ابلاغ نشده و یا به خوبی فرصت بحث و تحقیق نیافته اند.
پس عقاب و تعذیب ندارند مادامی که حجت بر آنان تمام نشود. و ممکن است اگر پلیدی باطن نداشته باشند، از عطوفت الهی و وساطت اولیاء او بهره مند گردند.

 


پاورقی:


1. آل عمران : 164.
2. مائده : 3.
3. امام شناسی، ج8، قسمت اول، روایات درباره «آیه: الیوم ....» علامه تهرانی، سید محمد حسین.
4. الصلوة فی الکتاب و السنة، ص33، محمدی ری شهری، دارالحدیث، قم.
5. آل عمران : 19.
6. نساء : 59.
7. یس : 21.
8. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1403ق، ج23، ص140.
9. آل عمران : 19.
10. اصول کافی، ج5، ص447، انتشارات: اسوه، 1385.
11. همان، ص449، ج5.




موضوع مطلب : نعمت - ولایت - امامت - نعمات - ولایت ائمه - ولایت فقیه - بهشت به

          
شنبه 91 آبان 20 :: 11:2 صبح

آیا شفاعت خواهی شرک است؟

پاسخ:

برای روشن شدن جواب از باب مقدمه به نکاتی اشاره می شود.

1ـ حقیقت شفاعت در لغت و اصطلاحکلمه «شفاعت» از ریشه «شفع» بمعنای (جفت) «ضمُّ الشیء الی مثله»(1) گرفته شده و نقطه مقابل آن «وتر» به معنای تک و تنها است، پس به ضمیمه شدن فرد برتر و قویتری، برای کمک به فرد ضعیف تر اطلاق شده است و در اصطلاح صحیح شرعی (نه عرفی) شفاعت این است که برای شخص شفاعت شونده، موجباتی فراهم می شود که از یک وضع نا مطلوب و در خور کیفر بیرون آمده و به وسیله ارتباط با شفیع، خود را در وضع مطلوبی قرار دهد که شایسته و مستحق بخشودگی گردد.(2)

2ـ معنای شرکمعنای شرک اسم مصدر است از شرکت، به معنای شریک هم می آید «الله لا شریک له» یعنی شریک و مانند و هم سهمی در ملک و در ذات و صفات خود ندارد، اشرک بالله یعنی برای خداوند شریکی و هم سهمی قرار داد...(3) و شرک در دین دو قسم است شرک عظیم، یعنی برای خداوند در ذات و صفات و عبودیت و افعال همتا قرار دادن و شرک صغیر، یعنی در امور زندگی به غیر خدا هم توجه کردن و یا در غیر عبادات ریا نمودن.(4)

3ـ آیات قرآن درباره شفاعتآیات مربوط به شفاعت به چند دسته تقسیم می شود.
1ـ آیاتی که بطور مطلق شفاعت را نفی می کند مانند «روزی که در آن روز نه خرید و فروش است، و نه دوستی «و لا یقبل منها شفاعةٌ» و نه شفاعت.(5) و مانند آیه ی که می فرماید: «در آن روز نه شفاعت پذیرفته می شود و نه غرامت»(6) و...
2ـ آیاتی که شفاعت را منحصر به خدا می داند مانند قل لله الشفاعة جمیعاً(7) همه شفاعت ها مخصوص خدا است.
3ـ آیاتی که شفاعت شفاعت کننده را مشروط نموده به اذن و فرمان خداوند. مانند آیه ای که می فرماید: «چه کسی می تواند بدون اذن خداوند شفاعت نماید»(8) و مانند «شفاعت جز برای کسانی که خدا اجازه دهد سودی ندارد»(9) .

4ـ آیاتی که شرایطی برای شفاعت شونده بیان کرده است که عبارت است از 1ـ رضایت و خشنودی خداوند از شفاعت شده.(10) 2ـ عهد و پیمان نزد خدا (یعنی ایمان به خدا و پیامبران الهی و داشتن)(11). 3ـ ظالم و ستمگر نباشد والا مورد شفاعت واقع نمی گیرد.(12)
بعد از این مقدمه: جواب این است که خیر، هرگز شفاعت طلبی، با شرایطی که خداوند فرموده شرک نیست.
اولا: بخاطر آیاتی که گذشت که جمع آنها این است آنهایی را که خداوند پسندیده مانند پیامبر اسلام(13) می توانند شفاعت کنند و همچنین آیاتی که شرایط شفاعت شده را بیان می کنند که در مقدمه ذکر شد. آیا معقول است که خداوند بفرماید کسانی که من از آنها راضی هستم می توانند از کسانی که دارای شرایط (مذکوره در مقدمه) باشند شفاعت کنند، آنگاه بگوییم شفاعت خواستن از آنها با این قید که از طرف خداوند مأذون هستند و هیچ گونه استقلالی ندارند، شرک باشد؟
ثانیا: روایات زیادی داریم که دلالت بروجود شفاعت و جواز شفاعت خواستن دارند، که فقط به دو روایت اشاره می شود. 1ـ از پیامبر (ص) نقل شده است که فرمود: «شفاعتی لاهل الکبائر من امتی» شفاعت من برای مرتکبین گناهان کبیره است راوی حدیث میگوید: از امام کاظم (ع) پرسیدم چگونه برای مرتکبان گناهان کبیره شفاعت ممکن است در حالی که خداوند می فرماید: و لا یشفعون الا لمن ارتضی(14) مسلم است کسی که مرتکب کبائر شود مورد ارتضا و خشنودی خدا نیست، امام کاظم (ع) فرمود: «هر فرد با ایمانی که مرتکب گناهی می شود طبعاً پشیمان خواهد شد و پیامبر (ص) فرمود: پشیمانی از گناه توبه است و کسی که پشیمان نگردد، مؤمن واقعی نیست و شفاعت برای او نخواهد بود و عمل او ظلم است و خداوند می فرماید: ظالمان دوست و شفاعت کننده ای ندارند».(15) 2ـ امام صادق (ع) فرمود: «من سر ان ینفعه شفاعة الشافعین عند الله فلیطلب الی الله ان یرضی عنه» هر کس دوست دارد مشمول شفاعت گردد باید خشنودی خدا را جلب کند».(16)
ثالثاً: اصل شفاعت و شفاعت خواهی، بین همه مسلمین و علمای اسلام اتفاق است.(17) تنها گروهی که شفاعت طلبی را بر خلاف قرآن و روایات و مسلمین شرک دانسته است وهابی ها می باشند و چنین می گویند: «هیچکس حق ندارد از پیامبر (ص) شفاعت بطلبد و مثلا بگوید، «یا محمد اشفع لی عندالله» و در جای دیگر گفته اند «درست است که خدا به او مقام شفاعت داده ولی با این حال نهی کرده است که از او شفاعت بطلبیم و گفته است: «فلا تدعوا مع الله احداً»(18) جوابشان این است قرآن صریحاً مقام شفاعت را برای جمعی از نیکان و صالحان و انبیأ و فرشتگان اثبات کرده است (که مقداری در مقدمه اشاره شد و مفصلتر آن درجواب چهارم ذکر می شود) منتهی آن را منوط به «اذن الهی» دانسته است. بسیار غیر منطقی و مضحک است که ما بگوییم، خدا چنین مقامی را به پیامبر (ص) داده ولی ما را از مطالبه اعمال این موقعیت هر چند مشروط به اذن خدا نمائیم، نهی کرده است و شرک باشد با اینکه هیچ استقلال از خود ندارند شفیعان. استاد مطهری در جواب وهابی ها چنین گفته است «شفاعت نه با توحید عبادتی منافات دارد و نه با توحید ذاتی. زیرا رحمت شفیع چیزی جز پر تویی از رحمت خداوند نیست و انبعاث شفاعت و رحمت هم از ناحیه پروردگار است.(19)
رابعاً: قرآن مراجعه برادران یوسف را به پدر و همچنین یاران پیامبر (ص) را به پیامبر و تقاضای استغفار از وی را، و همچنین استغفار ملائکه برای مؤمنین را صریحاً آورده است، در مورد پیامبر اسلام می فرماید: «و اگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم می کردند (و فرمانهای خدا را زیر پا می گذارند) به نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند، و پیامبر هم برای آنها استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند»(20) و درباره برادران یوسف می خوانیم «گفتند: پدر از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطا کار بودیم. گفت: «بزودی برای شما از پروردگارم آمرزش می طلبم که او آمرزنده و مهربان است»(21) وساطت پدر یوسف همان شفاعت در نزد خداوند است . درباره ملائکه فرموده است «فرشتگان حاملان عرش... برای مؤمنان استغفار می کنند (و میگویند) پروردگارا، رحمت و علم تو همه چیز را فرا گرفته است، پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی می کنند، بیامرز و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دارد»(22) آیا فرشتگان معصوم، با این درخواست وساطت و شفاعت برای مؤمنان مشرک شده اند؟
به بیان دیگر شفاعت خواهی اگر به صورت استقلالی باشد، که شفیع در عرض خداوند قرار گیرد، شرک است و شیعه یک چنین شفاعتی را نه قائل است و نه قبول دارد، و اگر شفاعت خواهی به این صورت باشد که شفیع را مستقل ندانیم، بلکه مؤذون از طرف خداوند بدانیم، یعنی در طول اراده و اذن خداوند، این عین توحید است و موافق ادله ای است که بیان شد.
نتیجه این شد که شفاعت خواهی از پیامبر (ص) و ائمه (ع) بهیچ وجه شرک نیست، اولا بخاطر آیاتی که شفاعت را برای عده ای اثبات می کند ثانیاً روایات زیادی داریم که بر اثبات شفاعت و شفاعت خواهی دلالت دارند و ثالثاً اصل شفاعت و شفاعت خواهی اتفاق همه مسلمین است جز گروه وهابی ها، و رابعاً قرآن مراجعه برادران یوسف به پدر و یاران پیامبر (ص) به پیامبر (ص) و استغفار ملائکه برای مؤمنین را صریحاً آورده است.

 


پاورقی:


1. راغب اصفهانی، مفردات راغب، دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، ص. ماده شفع.
2. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیة، بیست هفتم، 1370، ج1، ص225.
3. المنجد، بیروت، دار الشرق، بیست و یکم، ص384.
4. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، چاپ اول، ج7، ص100.
5. بقره:48.
6. بقره:48.
7. زمر:44.
8. بقره:255.
9. سباء:23.
10. انبیاء:28.
11. مریم:87.
12. غافر:18.
13. جن:27.
14. انبیاء:28.
15. تفسیر نمونه، پیشین، ج1، ص230، به نقل از تفسیر برهان، ج3، ص57.
16. تفسیر نمونه، ج1، ص230، به نقل از مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، چاپ قدیم، ج3، ص4ـ3.
17. لجنة من المحققین، نخبة التفاسیر، المرکز الثاقفی للدروس من القرآن، ج1، ص180.
18. رک. تفسیر نمونه، پیشین، ج1، ص240 و رک. مطهری، مرتضی، عدل الهی، انتشارات صدرا، ص259.
19. عدل الهی، پیشین، ص285.
20. نساء:64.
21. یوسف:98 و 99.
22. مؤمن:7.




موضوع مطلب : شفاعت - شرک - بهشت بهشتیان .

          
جمعه 91 آبان 19 :: 10:33 عصر

خدا از ما خواسته او را به خاطر آفریدنمان عبادت کنیم، مگر ما از او خواسته ایم که ما را خلق کند تا در نتیجه مجبور به اطاعت و عبادت باشیم؟ از طرف دیگر می گوید نتیجه و فایدة عبادت به خود شما می رسد و من هیچ نیازی به آن ندارم. آیا این سوء استفادة خداوند از قدرتش نیست؟

پاسخ:

پرسش ذکر شده را می توان به سه بخش تحلیل کرد:
1. چون خدا ما را آفریده باید او را بپرستیم.
2. چون خلقت ما اختیاری نبوده پس لازم نیست خدا را به خاطر کاری که از او نخواسته ایم عبادت کنیم.
3. آیا نفع عبادت به ما می رسد یا به خدا؟
در ابتدا دلائل گرایش به پرستش بشر را ذکر می کنیم و سپس لزوم پرستش در هر حال (چه در مقابل کار خواسته شده و چه در مقابل کاری که از کسی نخواسته ایم) را بیان خواهیم کرد و در پایان ثابت خواهیم کرد که فایدة عبادت به ما بر می گردد.
الف: شکی نیست که یکی از دلائل پرستش خدا به وجود آوردن ماست چرا که پا به عرصة هستی نهادن، نعمت بزرگی است و باید خدا را به خاطر این نعمت سپاس گفت ولی باید یادآور شویم که عبادت خدا صرفاً بواسطة نعمت زندگی یافتن نیست بلکه دلائل دیگر هم دارد که به برخی اشاره می کنیم.
اولاً پرستش امری فطری است و در ضمیر انسان به ودیعت نهاده شده است. «لکنت دونویی» روان شناس می نویسد: «بیرون از هر آیین و معبدی در جهان، روح مذهب، میل به اعتقاد، میل به پرستش بی قید، میل به فروتنی در عبادت کامل ... وجود داشته است این آرزویی است که مبدأیی الهی دارد زیرا جهانگیر و در تمام ازمنه یکسان است»(1) شاهد بر این امر آن است که پرستش حتی در اقوام بدوی هم وجود داشته گرچه در آنها بصورت شی پرستی ظهور یافته است. «یونگ» روانشناس سوئدی نیز می نویسد: «ممکن است که از کسی خدایش را بگیرند ولی او بدون خدا نمی تواند زندگی کند و برای خود خدای دیگری را قبله گاه خویش قرار می دهد.»(2) بنابراین عبادت پاسخی است به نیاز فطری بشر.
ثانیاً: «عبادت مرکبی است برای تقرب به حق و در واقع برای تکامل واقعی بشر»(3). راه پیدا کردن به ملکوت جز با عبادت ممکن نیست و مشاهده ملکوت با یقین همراه است و خداوند شرط رسیدن به یقین را عبادت قرار داده است.(4) (واعبد ربک حتی یاتیک الیقین).
ب: باید توجه داشت که وجود یکی از نعمت های الهی است و یک کمال تلقی می گردد و هر ممکنی که قابلیت وجود را دارد و علل و اسباب آن مهیا شده ولی هنوز به وجود نیامده با زبان تکوین فریاد و درخواست وجود خود را می کند زیرا خروج از عدم و رسیدن به وجود، یک کمال بزرگ محسوب می شود که نیاز به این کمال در همه ی ممکنات نهفته است. از طرف دیگر اذعان می کنیم که عوامل غیر اختیاری بسیاری در خلقت ما دخیل بوده اند. ولی با توجه به مطالبی که ذکر شد، عبادت فقط بخاطر خلقت غیر اختیاریمان نیست بلکه در بسیاری موارد از کسی که کاری را از او نخواسته ایم تقدیر می کنیم. آیا اگر مثلاً کسی یک دوره کتاب نفیس، یک تابلوی نقاشی زیبا یا حتی شاخه گلی برای روز تولدمان به ما هدیه کند از او تشکر نمی کنیم؟ آیا لطف او را ستایش نمی کنیم؟
ج: ابتدا لازم است تصور روشنی از اندیشة خدا در اسلام داشته باشیم. چرا که رسیدن به پاسخ بخش سوم مبتنی بر این مسأله است. کافی است بدانیم خدای معرفی شده در اسلام ذات بی منتهایی است که دارای همه خوبی ها و صفات نیک است و ذات پاکش آلودة هیچ عیب و نقصی نیست. چگونه چنین نباشد در حالی که او هستی و کمال بی حد است. پر واضح است که چنین موجودی نمی تواند نیازمند باشد.
بنابراین خدا هرگز از عبادت ما سودی نمی برد زیرا نفع بردن او مساوی با نقص و نیازمند بودن اوست و بدین معناست که خدا می خواهد با مورد پرستش قرار گرفتن نقص خود را جبران کند. که این با مبنای علمی و فلسفی و کلامی باطل است.
اضافه بر اینکه عبادت آثار بسیاری دارد که همة آن آثار به انسان بر می گردد. ذیلاً به چند مورد اشاره می کنیم:
1. «عبادت ارتباط برقرار کردن با خداوند متعال است. ارتباطی همه جانبه با خداوند نامتناهی و چیزی که مرتبط و متصل با غیر متناهی می شود و رو به سوی او می رود بیشتر از مزایا و مواهب {کمالات} او برخوردار می گردد.»(5)
2. انسان بوسیلة پرستش می تواند نقائص و خلأهای وجودی خود را برطرف سازد. بر همین اساس احساس ناتوانی در برابر طبیعت و تسخیر آن در انسان های بدوی موجب می شد تا آنها بر اثر عدم آگاهی، اشیائی را بپرستند.(6)
3. انسان در پرستش شور و امید و حرکت و تلاش می بیند و از همان ابتدای حیات خویش دریافته که اگر به چیزی عشق نورزد و به پرستش موجودی نپردازد زندگی. خالی از شور و امید خواهد داشت. همین عشق و پرستش است که موانع بسیاری را از مقابل انسان برداشته، استعدادهای درونی او را شکوفا می سازد و به او قدرت و نیرو می دهد.(7)
بنا بر این ما خدارا بخاطر آفریدن مان عبادت نمی کنیم بلکه خدا از آن جهت که مستحق عبادت است می پرستیم و نتیجه عبادت هم به خود ما باز می گردد زیرا ما نیاز مند کما لیم و عبادت تامین کننده کما ل ما است و ما در عبادت هم مجبور نیستیم فلذا تصور سوء استفاده تصور نابجایی خواهد بود.

 


 

پاورقی:

1. لکنت دونویی، سرنوشت بشر، ص 208. و نقل از نصری، عبدالله، خدا در اندیشه بشر، ص 229.
2. نصری، عبدالله، همان.
3. مطهری، مرتضی، گفتارهای معنوی، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1361، ص 74.
4. جوادی آملی، عبدالله، حکمت عبادات، نشر اسراء، چاپ دوم، 1378، ص 56.
5. شفیعی، سید علی، چهار گفتار، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1373، ص 239.
6. نصری، عبدالله، خدا در اندیشة بشر، ص 230.
7. همان، ص 230 ـ 231.

 




موضوع مطلب : خداشناسی - اطاعت - عبادت - جبر و اختیار - بهشت بهشتیان .

          
چهارشنبه 91 آبان 17 :: 6:46 عصر
<   <<   31   32   33   >   
پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 10
  • بازدید دیروز: 16
  • کل بازدیدها: 1109943
امکانات جانبی