سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهشت بهشتیان
صفحه نخست        عناوین مطالب          نقشه سایت              ATOM            طراح قالب
گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من

آیا شفاعت خواهی شرک است؟

پاسخ:

برای روشن شدن جواب از باب مقدمه به نکاتی اشاره می شود.

1ـ حقیقت شفاعت در لغت و اصطلاحکلمه «شفاعت» از ریشه «شفع» بمعنای (جفت) «ضمُّ الشیء الی مثله»(1) گرفته شده و نقطه مقابل آن «وتر» به معنای تک و تنها است، پس به ضمیمه شدن فرد برتر و قویتری، برای کمک به فرد ضعیف تر اطلاق شده است و در اصطلاح صحیح شرعی (نه عرفی) شفاعت این است که برای شخص شفاعت شونده، موجباتی فراهم می شود که از یک وضع نا مطلوب و در خور کیفر بیرون آمده و به وسیله ارتباط با شفیع، خود را در وضع مطلوبی قرار دهد که شایسته و مستحق بخشودگی گردد.(2)

2ـ معنای شرکمعنای شرک اسم مصدر است از شرکت، به معنای شریک هم می آید «الله لا شریک له» یعنی شریک و مانند و هم سهمی در ملک و در ذات و صفات خود ندارد، اشرک بالله یعنی برای خداوند شریکی و هم سهمی قرار داد...(3) و شرک در دین دو قسم است شرک عظیم، یعنی برای خداوند در ذات و صفات و عبودیت و افعال همتا قرار دادن و شرک صغیر، یعنی در امور زندگی به غیر خدا هم توجه کردن و یا در غیر عبادات ریا نمودن.(4)

3ـ آیات قرآن درباره شفاعتآیات مربوط به شفاعت به چند دسته تقسیم می شود.
1ـ آیاتی که بطور مطلق شفاعت را نفی می کند مانند «روزی که در آن روز نه خرید و فروش است، و نه دوستی «و لا یقبل منها شفاعةٌ» و نه شفاعت.(5) و مانند آیه ی که می فرماید: «در آن روز نه شفاعت پذیرفته می شود و نه غرامت»(6) و...
2ـ آیاتی که شفاعت را منحصر به خدا می داند مانند قل لله الشفاعة جمیعاً(7) همه شفاعت ها مخصوص خدا است.
3ـ آیاتی که شفاعت شفاعت کننده را مشروط نموده به اذن و فرمان خداوند. مانند آیه ای که می فرماید: «چه کسی می تواند بدون اذن خداوند شفاعت نماید»(8) و مانند «شفاعت جز برای کسانی که خدا اجازه دهد سودی ندارد»(9) .

4ـ آیاتی که شرایطی برای شفاعت شونده بیان کرده است که عبارت است از 1ـ رضایت و خشنودی خداوند از شفاعت شده.(10) 2ـ عهد و پیمان نزد خدا (یعنی ایمان به خدا و پیامبران الهی و داشتن)(11). 3ـ ظالم و ستمگر نباشد والا مورد شفاعت واقع نمی گیرد.(12)
بعد از این مقدمه: جواب این است که خیر، هرگز شفاعت طلبی، با شرایطی که خداوند فرموده شرک نیست.
اولا: بخاطر آیاتی که گذشت که جمع آنها این است آنهایی را که خداوند پسندیده مانند پیامبر اسلام(13) می توانند شفاعت کنند و همچنین آیاتی که شرایط شفاعت شده را بیان می کنند که در مقدمه ذکر شد. آیا معقول است که خداوند بفرماید کسانی که من از آنها راضی هستم می توانند از کسانی که دارای شرایط (مذکوره در مقدمه) باشند شفاعت کنند، آنگاه بگوییم شفاعت خواستن از آنها با این قید که از طرف خداوند مأذون هستند و هیچ گونه استقلالی ندارند، شرک باشد؟
ثانیا: روایات زیادی داریم که دلالت بروجود شفاعت و جواز شفاعت خواستن دارند، که فقط به دو روایت اشاره می شود. 1ـ از پیامبر (ص) نقل شده است که فرمود: «شفاعتی لاهل الکبائر من امتی» شفاعت من برای مرتکبین گناهان کبیره است راوی حدیث میگوید: از امام کاظم (ع) پرسیدم چگونه برای مرتکبان گناهان کبیره شفاعت ممکن است در حالی که خداوند می فرماید: و لا یشفعون الا لمن ارتضی(14) مسلم است کسی که مرتکب کبائر شود مورد ارتضا و خشنودی خدا نیست، امام کاظم (ع) فرمود: «هر فرد با ایمانی که مرتکب گناهی می شود طبعاً پشیمان خواهد شد و پیامبر (ص) فرمود: پشیمانی از گناه توبه است و کسی که پشیمان نگردد، مؤمن واقعی نیست و شفاعت برای او نخواهد بود و عمل او ظلم است و خداوند می فرماید: ظالمان دوست و شفاعت کننده ای ندارند».(15) 2ـ امام صادق (ع) فرمود: «من سر ان ینفعه شفاعة الشافعین عند الله فلیطلب الی الله ان یرضی عنه» هر کس دوست دارد مشمول شفاعت گردد باید خشنودی خدا را جلب کند».(16)
ثالثاً: اصل شفاعت و شفاعت خواهی، بین همه مسلمین و علمای اسلام اتفاق است.(17) تنها گروهی که شفاعت طلبی را بر خلاف قرآن و روایات و مسلمین شرک دانسته است وهابی ها می باشند و چنین می گویند: «هیچکس حق ندارد از پیامبر (ص) شفاعت بطلبد و مثلا بگوید، «یا محمد اشفع لی عندالله» و در جای دیگر گفته اند «درست است که خدا به او مقام شفاعت داده ولی با این حال نهی کرده است که از او شفاعت بطلبیم و گفته است: «فلا تدعوا مع الله احداً»(18) جوابشان این است قرآن صریحاً مقام شفاعت را برای جمعی از نیکان و صالحان و انبیأ و فرشتگان اثبات کرده است (که مقداری در مقدمه اشاره شد و مفصلتر آن درجواب چهارم ذکر می شود) منتهی آن را منوط به «اذن الهی» دانسته است. بسیار غیر منطقی و مضحک است که ما بگوییم، خدا چنین مقامی را به پیامبر (ص) داده ولی ما را از مطالبه اعمال این موقعیت هر چند مشروط به اذن خدا نمائیم، نهی کرده است و شرک باشد با اینکه هیچ استقلال از خود ندارند شفیعان. استاد مطهری در جواب وهابی ها چنین گفته است «شفاعت نه با توحید عبادتی منافات دارد و نه با توحید ذاتی. زیرا رحمت شفیع چیزی جز پر تویی از رحمت خداوند نیست و انبعاث شفاعت و رحمت هم از ناحیه پروردگار است.(19)
رابعاً: قرآن مراجعه برادران یوسف را به پدر و همچنین یاران پیامبر (ص) را به پیامبر و تقاضای استغفار از وی را، و همچنین استغفار ملائکه برای مؤمنین را صریحاً آورده است، در مورد پیامبر اسلام می فرماید: «و اگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم می کردند (و فرمانهای خدا را زیر پا می گذارند) به نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند، و پیامبر هم برای آنها استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند»(20) و درباره برادران یوسف می خوانیم «گفتند: پدر از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه که ما خطا کار بودیم. گفت: «بزودی برای شما از پروردگارم آمرزش می طلبم که او آمرزنده و مهربان است»(21) وساطت پدر یوسف همان شفاعت در نزد خداوند است . درباره ملائکه فرموده است «فرشتگان حاملان عرش... برای مؤمنان استغفار می کنند (و میگویند) پروردگارا، رحمت و علم تو همه چیز را فرا گرفته است، پس کسانی را که توبه کرده و راه تو را پیروی می کنند، بیامرز و آنان را از عذاب دوزخ نگاه دارد»(22) آیا فرشتگان معصوم، با این درخواست وساطت و شفاعت برای مؤمنان مشرک شده اند؟
به بیان دیگر شفاعت خواهی اگر به صورت استقلالی باشد، که شفیع در عرض خداوند قرار گیرد، شرک است و شیعه یک چنین شفاعتی را نه قائل است و نه قبول دارد، و اگر شفاعت خواهی به این صورت باشد که شفیع را مستقل ندانیم، بلکه مؤذون از طرف خداوند بدانیم، یعنی در طول اراده و اذن خداوند، این عین توحید است و موافق ادله ای است که بیان شد.
نتیجه این شد که شفاعت خواهی از پیامبر (ص) و ائمه (ع) بهیچ وجه شرک نیست، اولا بخاطر آیاتی که شفاعت را برای عده ای اثبات می کند ثانیاً روایات زیادی داریم که بر اثبات شفاعت و شفاعت خواهی دلالت دارند و ثالثاً اصل شفاعت و شفاعت خواهی اتفاق همه مسلمین است جز گروه وهابی ها، و رابعاً قرآن مراجعه برادران یوسف به پدر و یاران پیامبر (ص) به پیامبر (ص) و استغفار ملائکه برای مؤمنین را صریحاً آورده است.

 


پاورقی:


1. راغب اصفهانی، مفردات راغب، دفتر نشر الکتاب، چاپ دوم، ص. ماده شفع.
2. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیة، بیست هفتم، 1370، ج1، ص225.
3. المنجد، بیروت، دار الشرق، بیست و یکم، ص384.
4. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، چاپ اول، ج7، ص100.
5. بقره:48.
6. بقره:48.
7. زمر:44.
8. بقره:255.
9. سباء:23.
10. انبیاء:28.
11. مریم:87.
12. غافر:18.
13. جن:27.
14. انبیاء:28.
15. تفسیر نمونه، پیشین، ج1، ص230، به نقل از تفسیر برهان، ج3، ص57.
16. تفسیر نمونه، ج1، ص230، به نقل از مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، چاپ قدیم، ج3، ص4ـ3.
17. لجنة من المحققین، نخبة التفاسیر، المرکز الثاقفی للدروس من القرآن، ج1، ص180.
18. رک. تفسیر نمونه، پیشین، ج1، ص240 و رک. مطهری، مرتضی، عدل الهی، انتشارات صدرا، ص259.
19. عدل الهی، پیشین، ص285.
20. نساء:64.
21. یوسف:98 و 99.
22. مؤمن:7.




موضوع مطلب : شفاعت - شرک - بهشت بهشتیان .

          
جمعه 91 آبان 19 :: 10:33 عصر

خدا از ما خواسته او را به خاطر آفریدنمان عبادت کنیم، مگر ما از او خواسته ایم که ما را خلق کند تا در نتیجه مجبور به اطاعت و عبادت باشیم؟ از طرف دیگر می گوید نتیجه و فایدة عبادت به خود شما می رسد و من هیچ نیازی به آن ندارم. آیا این سوء استفادة خداوند از قدرتش نیست؟

پاسخ:

پرسش ذکر شده را می توان به سه بخش تحلیل کرد:
1. چون خدا ما را آفریده باید او را بپرستیم.
2. چون خلقت ما اختیاری نبوده پس لازم نیست خدا را به خاطر کاری که از او نخواسته ایم عبادت کنیم.
3. آیا نفع عبادت به ما می رسد یا به خدا؟
در ابتدا دلائل گرایش به پرستش بشر را ذکر می کنیم و سپس لزوم پرستش در هر حال (چه در مقابل کار خواسته شده و چه در مقابل کاری که از کسی نخواسته ایم) را بیان خواهیم کرد و در پایان ثابت خواهیم کرد که فایدة عبادت به ما بر می گردد.
الف: شکی نیست که یکی از دلائل پرستش خدا به وجود آوردن ماست چرا که پا به عرصة هستی نهادن، نعمت بزرگی است و باید خدا را به خاطر این نعمت سپاس گفت ولی باید یادآور شویم که عبادت خدا صرفاً بواسطة نعمت زندگی یافتن نیست بلکه دلائل دیگر هم دارد که به برخی اشاره می کنیم.
اولاً پرستش امری فطری است و در ضمیر انسان به ودیعت نهاده شده است. «لکنت دونویی» روان شناس می نویسد: «بیرون از هر آیین و معبدی در جهان، روح مذهب، میل به اعتقاد، میل به پرستش بی قید، میل به فروتنی در عبادت کامل ... وجود داشته است این آرزویی است که مبدأیی الهی دارد زیرا جهانگیر و در تمام ازمنه یکسان است»(1) شاهد بر این امر آن است که پرستش حتی در اقوام بدوی هم وجود داشته گرچه در آنها بصورت شی پرستی ظهور یافته است. «یونگ» روانشناس سوئدی نیز می نویسد: «ممکن است که از کسی خدایش را بگیرند ولی او بدون خدا نمی تواند زندگی کند و برای خود خدای دیگری را قبله گاه خویش قرار می دهد.»(2) بنابراین عبادت پاسخی است به نیاز فطری بشر.
ثانیاً: «عبادت مرکبی است برای تقرب به حق و در واقع برای تکامل واقعی بشر»(3). راه پیدا کردن به ملکوت جز با عبادت ممکن نیست و مشاهده ملکوت با یقین همراه است و خداوند شرط رسیدن به یقین را عبادت قرار داده است.(4) (واعبد ربک حتی یاتیک الیقین).
ب: باید توجه داشت که وجود یکی از نعمت های الهی است و یک کمال تلقی می گردد و هر ممکنی که قابلیت وجود را دارد و علل و اسباب آن مهیا شده ولی هنوز به وجود نیامده با زبان تکوین فریاد و درخواست وجود خود را می کند زیرا خروج از عدم و رسیدن به وجود، یک کمال بزرگ محسوب می شود که نیاز به این کمال در همه ی ممکنات نهفته است. از طرف دیگر اذعان می کنیم که عوامل غیر اختیاری بسیاری در خلقت ما دخیل بوده اند. ولی با توجه به مطالبی که ذکر شد، عبادت فقط بخاطر خلقت غیر اختیاریمان نیست بلکه در بسیاری موارد از کسی که کاری را از او نخواسته ایم تقدیر می کنیم. آیا اگر مثلاً کسی یک دوره کتاب نفیس، یک تابلوی نقاشی زیبا یا حتی شاخه گلی برای روز تولدمان به ما هدیه کند از او تشکر نمی کنیم؟ آیا لطف او را ستایش نمی کنیم؟
ج: ابتدا لازم است تصور روشنی از اندیشة خدا در اسلام داشته باشیم. چرا که رسیدن به پاسخ بخش سوم مبتنی بر این مسأله است. کافی است بدانیم خدای معرفی شده در اسلام ذات بی منتهایی است که دارای همه خوبی ها و صفات نیک است و ذات پاکش آلودة هیچ عیب و نقصی نیست. چگونه چنین نباشد در حالی که او هستی و کمال بی حد است. پر واضح است که چنین موجودی نمی تواند نیازمند باشد.
بنابراین خدا هرگز از عبادت ما سودی نمی برد زیرا نفع بردن او مساوی با نقص و نیازمند بودن اوست و بدین معناست که خدا می خواهد با مورد پرستش قرار گرفتن نقص خود را جبران کند. که این با مبنای علمی و فلسفی و کلامی باطل است.
اضافه بر اینکه عبادت آثار بسیاری دارد که همة آن آثار به انسان بر می گردد. ذیلاً به چند مورد اشاره می کنیم:
1. «عبادت ارتباط برقرار کردن با خداوند متعال است. ارتباطی همه جانبه با خداوند نامتناهی و چیزی که مرتبط و متصل با غیر متناهی می شود و رو به سوی او می رود بیشتر از مزایا و مواهب {کمالات} او برخوردار می گردد.»(5)
2. انسان بوسیلة پرستش می تواند نقائص و خلأهای وجودی خود را برطرف سازد. بر همین اساس احساس ناتوانی در برابر طبیعت و تسخیر آن در انسان های بدوی موجب می شد تا آنها بر اثر عدم آگاهی، اشیائی را بپرستند.(6)
3. انسان در پرستش شور و امید و حرکت و تلاش می بیند و از همان ابتدای حیات خویش دریافته که اگر به چیزی عشق نورزد و به پرستش موجودی نپردازد زندگی. خالی از شور و امید خواهد داشت. همین عشق و پرستش است که موانع بسیاری را از مقابل انسان برداشته، استعدادهای درونی او را شکوفا می سازد و به او قدرت و نیرو می دهد.(7)
بنا بر این ما خدارا بخاطر آفریدن مان عبادت نمی کنیم بلکه خدا از آن جهت که مستحق عبادت است می پرستیم و نتیجه عبادت هم به خود ما باز می گردد زیرا ما نیاز مند کما لیم و عبادت تامین کننده کما ل ما است و ما در عبادت هم مجبور نیستیم فلذا تصور سوء استفاده تصور نابجایی خواهد بود.

 


 

پاورقی:

1. لکنت دونویی، سرنوشت بشر، ص 208. و نقل از نصری، عبدالله، خدا در اندیشه بشر، ص 229.
2. نصری، عبدالله، همان.
3. مطهری، مرتضی، گفتارهای معنوی، انتشارات صدرا، چاپ اول، 1361، ص 74.
4. جوادی آملی، عبدالله، حکمت عبادات، نشر اسراء، چاپ دوم، 1378، ص 56.
5. شفیعی، سید علی، چهار گفتار، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1373، ص 239.
6. نصری، عبدالله، خدا در اندیشة بشر، ص 230.
7. همان، ص 230 ـ 231.

 




موضوع مطلب : خداشناسی - اطاعت - عبادت - جبر و اختیار - بهشت بهشتیان .

          
چهارشنبه 91 آبان 17 :: 6:46 عصر

حدیثی که می گوید هر کس خدا را می خواهد بشناسد علی را بشناسد منظور از حدیث چیست؟

پاسخ:

اگر چه به طور مشخص درباره منبع حدیثی که در سوال مورد نظر به آن اشاره شده توضیح داده نشده است اما در پاسخ به این مطلب به عنوان یک اصل کلی در توحید و خدا شناسی می توان تکیه نمود که: «شناخت خداوند بدون شناخت امام صورت نمی گیرد. زیرا امام به منزله محل ریزش و جایگاه افاضه فیض از بالاست.پس نخست امام ـ علیه السلام ـ که از همه کامل تر است فیض می گیرد و بعد بقیه موجودات از امام فیض می گیرند (و به بیان دیگر) خود امام ـ علیه السلام ـ همگی فیض است، و فیض کامل است، منتهی فیوضات دیگر هم هست که از راه او به دیگر موجودات می رسد، که از آن جمله، معرفة الله است.»(1) و لذا در زیارت جامعه کبیره که از امام هادی ـ علیه السلام ـ روایت شده، خطاب به ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ می خوانیم: «... من اراد الله بدأ بکم، و من وحده قَبِل عنکم و من قصده توجه بکم»(2) یعنی هر کس اراده خدا شناسی نمود از آشنایی و معرفت به شما آغاز نمود (زیرا وصول به توحید واقعی و رسیدن به معارف والای الهی، بدون شناخت شما و تبعیت از شما در عقائد و گفتار و رفتار امکان پذیر نخواهد بود.) و هر کس خدا را به یگانگی شناخت، در اثر معرفت و شناخت مقام شما و در سایه تعلیمات آسمانی شما به آن نائل گردید. «چه آن که هر کس شما را نشناسد و از شما نپذیرد، موحد واقعی نیست و حقیقت توحید که در سایه تعلیمات شما و علومی که از شما انتشار می یابد، معلوم می گردد و هر کس علوم اش را از شما نگیرد و قبول نکند نمی تواند به توحید دست یابد.»(3)
پس از آن جا که ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ مظاهر صفات و اسماء خداوند متعال هستند، همان گونه که دست یابی به کنه و حقیقت صفات و اسماء الهی میسور نیست، امکان تحصیل معرفت به حقایق ذات و صفات آن بزرگواران هم برای دیگران و غیر ایشان ممکن نخواهد بود، چنان چه از رسول گرامی اسلام نقل شده که فرمود: «یا علی ما عرف الله الاّ أنا و انت، و ما عرفنی الا الله و انت، و ما عرفک الا الله و أنا.»(4) یعنی یا علی خدا را به جز من و تو کسی نشناخت و مرا به جز خدا و تو کسی نشناخت و تو را به جز خدا و من کسی (آن گونه که باید بشناسد) نشناخت. و به همین دلیل در زیارت شریف جامعه کبیره، خطاب به امامان ـ علیهم السلام ـ عرض می کنیم: «موالی لا احصی ثنائکم و لا ابلغ من المدح کنهکم ولا من الوصف قدرکم.»(5) یعنی ای پیشوایان من، صفات کمالیه شما آن قدر (جلیل و بزرگ) است که ثنای شما را نتوانم کرد و به (حقیقت) و کنه مدح و توصیف قدر و منزلت شما نتوانم رسید.زیرا آن بزرگواران مظاهر کامل صفات و اسما الهی هستند و همان گونه که پی بردن به حقیقت و کنه اسما و صفات خداوند متعال ممکن نیست، شناختن کامل و آگاهی از حقیقت اوصاف و ذوات ائمه نیز برای غیر ایشان مقدور نخواهد بود. و بر همین اساس معرفت و شناخت خداوند متعال بستگی به معرفت و شناخت مقام والای آن ها داشته و آشنایی و معرفت به آن بزرگواران طریق تحصیل معرفت و شناخت خداوند خواهد بود و کسی که ائمه اطهار را که «دعاة الی الله» هستند نشناسد و در برابر تعلیمات الهی آن ها خاضعانه زانو نزند راهی به توحید و خدا شناسی نخواهد داشت و از دست یابی به معارف ناب توحیدی محروم خواهد ماند، همان طوری که اعتراف به مقام والای آن ها و شناختن حق آن ها و تبعیت و پیروی از آنان بهترین و مخلص ترین موحدان روزگار را به جامعه بشری در طول تاریخ تقدیم نموده است و شناختن ائمه به قدر توان برای هر کس اگر چه به گونه تام مقدور نیست، مقدمه و واسطه خدا شناسی می باشد، بنابر این شناخت خداوند و توحید واقعی بستگی به شناخت امام زمان در هر عصر و ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ دارد زیرا:
اولاً ائمه اطهار مظاهر صفات و اسماء الهی و منبع علوم و معارف توحیدی هستند چنان چه از امام باقر ـ علیه السلام ـ نقل شده که فرمود: «به مشرق بروید یا مغرب، علم درست به دست نیاورید جز آن چه از نزد ما خاندان بیرون آمده است.»(6) و نیز فرمود: «هیچ کس علمی ندارد جز آن که از نزد علی ـ علیه السلام ـ بیرون آمده...»(7) پس دست یابی به معارف الهی که در رأس آن توحید و خدا شناسی می باشد بدون آشنایی و شناخت ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ مقدور نخواهد بود.
و ثانیاً خداوند متعال بر اساس سنن حکیمانه خودش اهل بیت ـ علیهم السلام ـ را باب معرفت خود قرار داده و آن ذوات مقدّسه را انواری قرار داده تا روزنه شناخت ذات مقدس الهی باشد چنان چه در زیارت شریف امام عصر ـ علیه السلام ـ در روز جمعه می خوانیم: «السلام علیک یا عین الله فی خلقه، السلام علیک یا نور الله الذی یهتدی به المهتدون...»(8) یعنی سلام بر تو ای مظهر و روزنه تابش نور معرفت خدا در میان خلقش، و سلام بر تو ای نور خدا که باعث هدایت هدایت شدگان به سوی خدا و خدا شناسی می شوی. و یا در زیارت شریف «آل یاسین» می خوانیم: «السلام علیک یا باب الله»(9) یعنی سلام بر تو ای درگاه (لطف، رحمت و معرفت) خدا، و از امام صادق ـ علیه السلام ـ در تفسیر آیه شریفه 16 سوره نحل: « وَعَلامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ » نقل شده که فرمود: ستاره، رسول خدا و علامات همان ائمه اند.(10) بنابر این در راستای شناختن خداوند و تحصیل دانش توحیدی، شناختن ائمه که باب معرفت خدا و علامات و نشانه های الهی و خدا شناسی در زمین هستند و روزنه های نورانی خدا شناسی در میان مردم اند، لازم و ضروری است به گونه ای که بدون آشنائی و شناخت آن بزرگواران نمی توان خدا را شناخت. پس:
ای دل اگر خدا شناسی، همه در رخ علی بین ـ که به علی شناختم من به خدا قسم خدا را. زیرا امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ فرمود: «لا اله الا الله» شروطی دارد که من و فرزندانم از جمله شروط آن هستیم.(11) یعنی توحید بدون معرفت حق من و امامان بعد از من کامل نخواهد شد.
امام صادق ـ علیه السلام ـ:«خداوند عزوجل به وسیله پیشوایان، هدایت از خاندان پیامبر ما دنیش را آشکار ساخت و به وسیله ایشان راهش را روشن نمود و به واسطه آنان چشمه های پنهان دانش خود را گشود. پس از امت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هر کس که حق واجب امامش را بشناسد، مزه شیرین ایمانش (توحید و خدا پرستی) را بچشد و به ارزش دلپذیری اسلام خود پی برد»(12)

 


 

پاورقی:

1. رخشاد، محمد حسین، 665 پرسش و پاسخ، در محضر علامه طباطبائی ـ ر حمه الله علیه ـ، پاسخ 138.
2. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، ص 1007.
3. شبّر، سید عبد الله، شرح زیارت جامعه، موسسة الوفا، بیروت، ص 178.
4. همان، ص 179.
5. قمی، شیخ عباس ـ رحمه الله علیه ـ، مفاتیح الجنان، ص 1007.
6. اصول کافی، ج 2، ص 123.
7. همان.
8. قمی، شیخ عباس ـ رحمة الله علیه ـ ، مفاتیح الجنان، ص 106.
9. همان، ص 956.
10. اصول کافی، ج2، ص 143.
11. محمدی ری شهری، اهل بیت در قرآن و حدیث، ج2، ص 617.
12. همان، ص 543.

 




موضوع مطلب : خداشناسی - حضرت علی (ع) - ولایت - امامت - بهشت بهشتیان .

          
سه شنبه 91 آبان 16 :: 9:14 عصر

آیا مقام حضرت علی ـ علیه السّلام ـ از مقام حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ بالاتر است؟

پاسخ:

پیامبراکرم(ص) اشرف مخلوقات درکل عالم هستی است. لذا گرچه حضرت علی ـ علیه السّلام ـ دارای مقام بس عظیم و درخشندگی های فراوانی است و دوست و دشمن به فضایل آن حضرت معترف اند، اما به یقین مقام و منزلت او در رتبة بعد از مقام و منزلت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ قرار دارد. ازاین نظر هیچ احدی مقامی بالاتر از پیغمبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ ندارد. اگر کامل تر از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ یافت می شد حتماً او به مقام خاتم پیامبران می رسید.
توضیح مطلب این است که در جای خود به اثبات رسیده که هر فیضی که از جانب خدای سبحان نازل می شود با حفظ ترتیب درجات است، چنان که هر فیضی هم که به سوی خدای سبحان رجوع می کند، به ترتیب درجات است... بر این اساس از آنجا که قرآن کریم، رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ را خاتم پیامبران دانسته است(1) و روایات وجود مقدس نبی اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را نخستین کسی می داند که... به لقای خداوند راه می یابد...(2)
می توان چنین نتیجه گرفت که مخلوق اول، رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ است و او واجد همة مزایای مشترک و مزایای فرد فرد پیامبران و بعضی از خصایص ویژه است که آنان فاقد آن بوده اند. این نوع آیات و روایات همچنین بیانگر این حقیقت است که تا روز قیامت احدی بهتر از پیغمبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ نخواهد آمد، زیرا آن حضرت انسان کاملی است که اگر میلیون ها سال نیز بگذرد کامل تر از او نخواهد آمد و اگر کامل تر از پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ یافت می شد، حتما او به مقام خاتمیت (خاتم پیامبران) می رسید نه رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ .... و چون کسی جز رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ به خاتمیت نرسیده است،‌ مشخص می شود که کامل تر از آن حضرت نیز وجود ندارد.(3)
دلیل دوم بر برتری پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر سایرین این است که خداوند به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ دستور می دهد که: «بگو من اولین مسلمانم»(4) و حال آنکه به هیچ پیامبری چنین دستوری داده نشده است. مقصود از «اول المسلمین» اوّلیت ذاتی یا رتبی است، نه زمانی و تاریخی، زیرا اگر اولیت زمانی بود، هر پیغمبری نسبت به قوم خویش «اول المسلمین» بود. پیامبران پیشین نیز به طریق اولی می توانستند مصداق این اولیت باشند در حالی که خداوند به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ می فرماید: «بگو من اولین مسلمانم» و این اولین نشانگر این حقیقت است که حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ اولین مخلوق است، یعنی در رتبة وجودی آن حضرت هیچ کس قرار ندارد.»(5) از طرفی گرچه در روایات فراوان الهام و ارتباط با جهان غیب برای امامان ـ علیهم السلام ـ نیز اثبات شده است لیکن در خود همان احادیث فرق های فراوانی برای امام و پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بیان شده است که از همین فرقها نیز برتری رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ روشن تر می گردد ذیلا به برخی از این تفاوت ها اشاره می گردد:
1. از اخبار استفاده می شود که امام تشریع کننده نیست. احکام و قوانین شریعت و حلال و حرام به او وحی نمی شود بلکه احکام و قوانین دین به طور کامل بر پیغمبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نازل شده و آن حضرت هم بعض آنها را که لازم بوده در اختیار مسلمانان قرار داد و به طور کامل تعلیم علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ نمود و امام علی ـ علیه السّلام ـ نیز در اختیار امام بعد از خودش قرار داد و اکنون در اختیار امام دوازدهم (عج) می باشد. بنابراین ائمة معصومین ـ علیهم السّلام ـ اگر احکام حلال و حرام را می گفتند به نحو استقلال نبود، بلکه در این موارد تابع و پیرو رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ بودند، مسائلی را بیان می کردند که از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به عنوان ارث به آنان رسیده بود و یا از قرآن استفاده می شد.
2. از احادیث استفاده می شود که گر چه بر امام نیز الهام می شود و با عالم غیب ارتباط دارد لیکن وحی و الهام آنها با وحی پیغمبر فرق دارد، پیغمبر رسما با عالم غیب تماس می گیرد، فرشتة وحی را مشاهده می نماید ملکوت جهان هستی را رویت می کند لیکن ارتباط امام در چنین مرتبه نیست، امام فرشته را مشاهده نمی کند بلکه مطالب در دلش القاء می شود یا صدای فرشته وحی به گوشش می رسد.
3. پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ مستقیماً با جهان غیب تماس می گرفت و حقایق را دریافت می نمود و در این باره نیازی به تایید و راهنمای دیگران نداشت لیکن ائمة اطهار ـ علیهم السّلام ـ به تایید و تقویت و راهنمائی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ احتیاج داشتند. تاییدات معنوی و اشارات مرموز پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود که قلب امام ـ علیه السّلام ـ را تابناک و برای افاضات و اشراقات پروردگار جهان آماده می کرد و هزاران در علم را به رویش می گشود.(6) خلاصة سخن به یقین مقام و منزلت حضرت رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ از حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و سایر امامان معصوم ـ علیه السّلام ـ بالاتر است و پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هم از نظر مقام وجودی و ذاتی مقدم بر دیگران و اولین مخلوق است و هم از نظر شرافت مقام معنوی در رتبه نخست جهان خلقت قرار دارد و اشرف مخلوقین می باشد و امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ در رتبه بعد از او قرار دارد.

 


پاورقی:


1. احزاب: 30.
2. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 25، ص 1، ج 36، ص 280.
3. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم، انتشارات اسراء، چاپ اول، 1376 ش، ج 8، ص 24 و 53، ج 9، ص 233.
4. انعام: 163.
5. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 8، ص 30.
6. امینی، ابراهیم، بررسی مسائل کلی امامت، قم، انتشارات شفق، چاپ هشتم، خرداد 1361، ص 272 ـ 271.




موضوع مطلب : حضرت علی(ع) - حضرت محمد(ص) - غدیر - امامت - ولایت - بهشت بهشتیان

          
دوشنبه 91 آبان 15 :: 6:35 عصر

شخصیت حضرت علی -علیه السلام- را از نظر اهل سنت، چه در زمان خود ایشان و چه در زمان حال به طور مختصر شرح دهید.

پاسخ:

مقدمه: پیامبر اسلام فرمود: اگر تمام درختان قلم، و دریاها مرکب و جنیان حسابگر و انسانها نویسنده شوند، نمی توانند فضائل علی(ع) را شمارش نمایند.(1) گرچه به قول ابن ابی الحدید، دشمنان علی(ع) در طول تاریخ سعی نمودند، فضائل علی را کتمان کنند، در عین حال شرق و غرب عالم را فضائل علی پر کرده است.(2) به عنوان نمونه به جریانی که از واقدی یکی از علمای اهل سنت نقل شده است اشاره می کنیم. هارون الرشید 70 نفر از علماء را در روز عرفه جمع کرد، از شافعی پرسید چه مقدار روایت در فضائل علی (ع) نقل نموده ای گفت 400 حدیث. هارون گفت: نترس بگو، گفت بیش از 500 حدیث، از محمد بن الحسن پرسید، شما چند روایت نقل نموده اید، گفت بیش از هزار حدیث، از ابی یوسف پرسید، او گفت اگر ترس نبود روایات فضائل علی قابل شماره نبود، و نقداً 1500 حدیث مستند نقل نموده ام و 1500 حدیث مرسل واقدی جواب داد 1500 حدیث و...(3).
با این مقدمه جواب سئوال، به صورت کلی این است که اهل سنت علی(ع) را خلیفه چهارم می دانند و او را شجاع ترین انسان، داناترین، پیشقدم ترین انسان در اسلام و زاهدترین و عادل ترین انسان می دانند.
و اما تفصیل این قضیه، با سیری اجمالی در کتب عامه به دست می آید.
1ـ علی(ع) و رسول (ع) از یک درخت می باشند، پیامبر اسلام به علی(ع) فرمود: من و تو از یک شجره هستیم.(4)
2ـ علی (ع) برگزیده خدا است پیامبر (ص) به فاطمه زهرا(س) فرمود: خدا بر همه اهل زمین نظر افکند، نظری که جز خودش کسی نمی داند، پس، از میان همه خلائق پدرت را برگزید، بار دیگر نظر افکند و شوهرت را برگزید.(5)
3ـ ولادت علی(ع) در کعبه: اخبار بحد متواتر (و یقین آور) رسیده که فاطمه بنت اسد، علی (ع) را در داخل مکه به دنیا آورد.(6)
4ـ ایمان علی(ع): رسول خدا فرمود: اگر تمام آسمانها و زمین در یک کفه ترازو و ایمان علی(ع) در یک کفه دیگر قرار گیرد ایمان علی(ع) سنگین تر است.(7)
حق با علی و علی با حق است.(8)
5ـ آیاتی که درباه علی (ع) نازل شده. 1ـ آیه تطهیر درباره علی و اهلبیت او.(9) 2ـ آیه مباهله درباره علی و پیامبر (ص)...(10). 3ـ سوره هل اتی درباره علی و اهلبیت(11). 4ـ آیه مودت قل لااسئلکم.(12) آیه افمن کان مؤمناً کمن کان فاسقاً(13) درباره علی علیه السلام است(14) و آیات دیگر که حدود سیصد آیه می شود.
6ـ منزلت علی را در نزد پیامبر (ص) عبدالله بن نجی می گوید: علی به من فرمود: من در نزد رسول خدا منزلتی داشتم که هیچ یک از خلائق آن منزلت را نداشت.(15)
7ـ علی برادر رسول خدا، وزیر رسول خدا، و جان پیامبر.(16)
8ـ پیامبر فرمود: هر که من مولای اویم علی مولای اوست.(17)
9ـ علی بهترین فرد بشر است، هر کس در این شک کند کافر است.(18)
10ـ هر کسی علی را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده.(19)
11ـ محبت علی ایمان است.(20)
12ـ همه علوم به علی (ع) ختم می شود، ابن ابی الحدید هم علوم فقهای اربعه (چهارگانه)، را از علی(ع) می‌داند و فقهائی صحابه فقه را از علی آموختند.(21)
13ـ ابن حجر مکی و خواجه بلخی و... نقل می کنند که پیامبر (ص) فرمود: داناترین امت من علی است.(22) و علی علیه السلام داناترین اصحاب در قضا بود.(23)
14ـ مبارزه علی و صدای جبرئیل که جوانمردی جز علی و شمشیری جز ذوالفقار نیست.(24)
15ـ دشمن علی کافر است، جلال الدین سیوطی، ثعلبی میر سید علی همدانی و... نقل کرده اند که پیامبر فرمود: دوست نمی دارد علی را مگر مؤمن و دشمن نمی دارد، او را مگر کافر و منافق.(25)
16ـ علی سیف الله و اسدالله در روی زمین.(26)
17ـ در تمامی جنگ ها پرچم به دست علی بود.(27)
18ـ علی برای شکستن بتها برشانه پیامبر پا گذاشت.(28)
19ـ علی زاهدترین، باتقواترین و با عدالت ترین مردم(29) و متواضع ترین و با گذشت ترین آدم.(30)
20ـ علی در قیامت: همراه پیامبر (ص) وارد بهشت می شود(31) و همراه شیعیانش در کنار حوض قرار می گیرند.(32)
او مسئول تقسیم بهشت و دوزخ است.(33) به کسی اجازه عبور از صراط داده نمی شود مگر با اجازه علی (ع)(34) علی در بهشت و کنار پیامبر (ص) و ابراهیم خلیل.(35) و دهها عنوان دیگر که، فقط به فهرست اجمالی بعضی از آنها اکتفا نمودیم.
در پایان به عنوان نمونه گفته یکی از نویسندگان معاصر را نقل می کنیم، طه حسین می گوید: علی پسر ابوطالب پیش قدمترین انسان در اسلام و اول کسی بود که با پیامبر نماز خواند علی، تربیت شده پیامبر است، می توان گفت علی با اسلام بزرگ شد و پیامبر سخت او را دوست می داشت، هنگام هجرت از مکه، او را جانشین خود در میان امت قرار داد و او با همه خطرها جای پیامبر خوابید، بعد به مکه هجرت نمود و پیامبر بعد از ورود به مدینه او را به عنوان برادر خود انتخاب نمود, سپس فاطمه را به تزویج او درآورد، و همیشه با پیامبر بود و در روزهای سخت جنگ، پرچم به دست علی بود در جنگ خیبر فرمود: فردا پرچم را به کسی می سپارم که خدا و پیامبر (ص) او را دوست می دارد و او هم خدا و پیامبر را دوست دارد، و فردای آن روز پرچم را به علی سپرد و جنگ تبوک علی را در مدینه، خلیفه خود قرار داد و به او گفت تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی هستی جز آنکه بعد از من پیغمبری نیست، در حجة الوداع فرمود: هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست و عمر همیشه می گفت: علی داناترین ما در قضاوت است و هر روز مشکلات خود را نزد علی می برد و سائر فضائلی که هم اهل سنت و هم شیعه قبول دارند(36) معاویه بعد از شنیدین خبر شهادت علی گفت: «زنان دگر شخصیتی مانند علی نزایند.(37) اگر بخواهیم تمامی آنچه در کتب اهل سنت درباره علی (ع) آمده بیان شود خود کتابی بلکه کتابهای مستقلی می شود.

 


 

پاورقی:

1. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، ناشر دار احیاء التراث العربی، ج28، ص197
2. قمی، عباس، انوار البهیة، ص26.
3. همان، ص22.
4. الحاکم النیسابوری، الحافظ ابی عبدالله علی، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دار المعرفة، ج2، ص241.
5. المتقی، علاء الدین علی، کنز العمال فی سنن الاقوال، مؤسسه الرساله 1405ق، 1985 م، ج11، ص 604، روایت 32923 و الشیبانی، عبدالواحد معروف (به ابن اثیر) اسد الغابة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج4، ص42.
6. المستدرک علی الصحیحین، ج3، ص483.
7. المتقی الهندی، علاء الدین علی بن حسام الدین، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، مؤسسه الرسالة، 1405ق و 1985م، ج11، ص617، حدیث 32993.
8. همان، ج11، ص621، روایت 33018.
9. ابن عساکر ـ ترجمه الامام علی بن ابی طالب، بیروت، مؤسسه محمودی، 1398ق، ج1، ص273.
10. علی در کتب اهل سنت، سید محمد باقرموسوی همدانی، قم، چاپخانه پیروز، ص 69.
11. ابن اثیر، اسد الغابة، ج5 ص530.
12. علی در کتب اهل سنت، همان، ص82.
13. سجده:17.
14. علی در کتب اهل سنت، همان، ص89.
15. کنز العمال، همان، ج11، ص 606، رایت 33045.
16. همان ج11، ص610، روایت 32955.
17. همان، ج11، ص609، روایت 33045.
18. همان، ج11، ص625، روایت 33045.
19. مستدرک الصحیحین، همان، ج3، ص121.
20. کنز العمال، ح614، روایت 32981.
21. همان، ج11،ص 614، روایت 32977.
22. همان، ج11، ص614، روایت 32977، و رویات 32980.
23. همان، ج11، ص615، روایت 32983 و ص 617، روایت 32995 و ترجمة الامام علی بن ابی طالب، ج3، ص35.
24. البیهقی، ابی بکر احمد بن الحین ابن علی، السنن الکبری، بیروت، دار المعرفة، ج3، ص 276، س10، و ترجمة الامام علی، ج1، ص156، حدیث 191 ـ 196.
25. کنز العمال، ج11، ص622، روایت 33027 تا 33030 و شماره 7 ـ 33026.
26. علی در کتب اهل سنت، همان، ص369.
27. همان، ص374.
28. نسائی، خصائص، ص31 به نقل از همان مدرک، ص374.
29. کنز العمال، ج11، ص617، روایت 32995.
30. همان، ص617.
31. همان، ص627، روایت 33056.
32. همان، ص616، روایت 32991 و 32998.
33. کنز العمال، همان، ج11، ص625.
34. کنز العمال، همان، ج11، ص621، روایت 33022 و ص 601، روایت 33900.
35. همان، ص616، ج11، روایت 32988.
36. مصری، طه حسین، الفتنة الکبری، علی و نبوة، مصر، دارالمعارف، 1119، ص15 تا 16.
37. سبحانی، جعفر، زندگانی علی علیه السلام، نشر جهان آراء، ص7.




موضوع مطلب :

          
جمعه 91 آبان 12 :: 8:53 عصر
<   1   2   3   >   
پیوندها
لوگو

آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 29
  • بازدید دیروز: 29
  • کل بازدیدها: 1103998
امکانات جانبی